هزارجور آدم با هزار خُلق و خَلقِ مختلف میآیند و در صفای صحنت مقیم میشوند ...
چه فرق دارد برای تو اما ...
نازِ آن مست ...
یا نیازِ این دست ...
وقتی که از کبوترها هم نمیگذری ...
گـشـتـم بـــر در دیــوارحـریمـت
جایی ننوشتند گنهکار نیاید
با نام رضا به سینه ها گل بزنید
با اشک به بارگاه او پل بزنید
فرمود که هر زمان گرفتار شدید
بر دامن ما دست توسل بزنید